Masjedpajoh.ir
Masjedpajoh.ir
Masjedpajoh.ir
جایگاه «مساجد» در: عصر «جهانى شدن»
یک شنبه, 22 تیر 1399

مقدمه

«جهانى شدن» (Globalization) اصطلاحى ناظر به یک واقعیت عینى و خارجى است که در آن حیثیت فاعلى و ارزشى، مدنظر نیست. به دیگر سخن، بحث پیرامون پدیده یا وضعیتى است که آدمیان اینک و در دهه هاى اخیر، با آن مواجه بوده و آن را در حال تحقق مى بینند. در مقابل، «جهانى سازى»  (Globalizing)اصطلاحى ناظر به حیثیت فاعلى و ارزشى پدیده یا وضعیت جهانى شدن است و به تعبیر روشن تر: حاکى از یک ایدئولوژى و یک برنامه هدفمند براى جهانشمول کردن پاره اى از امور.

          این نوشتار ابتدا به تبیین مقوله جهانى شدن مى پردازد، سپس از جهانى سازى و راست و ناراست بودن آن سخن مى گوید، آنگاه در باب نقش و جایگاه مساجد در عصر جهانى سازى و کارکردهاى مؤثر آن، سخن خواهیم گفت.

 

بخش اول

جهانى شدن: مبانى، مؤلفه ها و پیامدها

 جهانى شدن

جهانى شدن فرآیندى است در ارتباط با چهار حوزه:

          1 ـ حوزه فنى: در این حوزه، از وقوع و شکل گیرى «انقلاب صنعتى و علمى سوم» سخن به میان مى آید. «انقلاب صنعتى و علمى اول» از نیمه قرن 16 تا پایان قرن 17 شکل گرفت که در طى آن، پیشرفت هاى قابل توجه و چشم گیرى در زمینه هاى مهندسى، کشاورزى، پزشکى و جنگ به وجود آمد. «انقلاب صنعتى و علمى دوم»، در نیمه قرن نوزدهم زخ داد و موجب دگرگونى در عرصه توزیع و ارتباط و نیز تولید دیدگاههاى علمى بدیع و اساسى گردید. در «انقلاب صنعتى و علمى سوم»، ما با انقلابى در عرصه ارتباطات و فناورى اطلاعات مواجه هستیم. در این مرحله، «نظام جهانى اطلاعات» (World Information Order) از چند طریق شکل مى گیرد:

          الف ـ ارتباطات کامپیوترى و تلفنى.

          ب ـ ارتباطات ماهواره اى.

          ج ـ شبکه هاى بدون مرزى تلویزیونى و رادیویى.

          علاوه بر موارد مزبور، توسعه صنعت حمل و نقل هم در این میان نقش آفرین است. مجموعه این عوامل یاد شده، سبب برچیده شدن عنصر «زمان و مکان» و جغرافیا در ارتباطات شده است. از این ویژگى به «افشردگى مکانى» و «باطل شدن جغرافیا» نیز تعبیر مى کنند. در چنین شرایطى است که آدمیان احساس مى کنند در «دهکده اى جهانى» به سر مى برند.

          2 ـ حوزه اقتصاد: در جهانى شدن اقتصاد، شاهد افول و تضعیف «اقتصاد کینزى» هستیم. براساس اقتصاد کینزى، که در مقابل اقتصاد کلاسیک است، دست نامرئى بازار به تعدیل چرخه اقتصادى مى پردازد و دولت نباید در این چرخه دخالت داشته باشد. از آن رو که اقتصاد کلاسیک نتوانست رفاه اقتصادى به بار آورد و به شکاف طبقاتى انجامید، کینز، قائل به نقش و دخالت دولت در اقتصاد براى حل بحران پیشین گردید اما اینک و با جهانى شدن اقتصاد، حاکمیت و دخالت دولت در اقتصاد ملى تضعیف مى شود و در مقابل، آنچه برجسته و تقویت مى گردد نقش شرکت هاى چند ملیتى است که وطن و ملیت خاصى نداشته و به دنبال تولید ارزان تر و با صرفه تر مى باشند. این شرکت ها از محدودیت قوانین سیاسى و حقوقى ملى تا حد زیادى رهایى مى یابند. اینجاست که اقتصاد ملى کم رنگ مى شود. در چنین فضایى، سازمان تجارت  جهانى (WTO) به وجود آمد که نمادى براى جهانى شدن اقتصاد است.

          3 ـ حوزه سیاست: در حوزه سیاست، شاهد پیدایى و بسط و گسترش روز افزون نهادهاى سیاسى بین المللى و یا مؤثر در سیاست بین الملل هستیم. سازمان ملل، بانک جهانى، سازمان تجارت جهانى و مؤسسات بین المللى متعدد مدافع آموزى همچون حقوق بشر و محیط زیست، عرصه را بر سیاست ملى تنگ کرده و رابطه دولت ـ ملت را دچار چالش هاى متعدد نموده اند. بدین معنا که گاه تصمیمات حاکمیت، در محدوده ملى، در تضاد با دریافت ها و رهیافت هاى چنین نهادها و مؤسساتى قرار مى گیرد، گاه یک تصمیم قضایى، مخالف حقوق بشر شمرده مى شود و گاه یک تصمیم اقتصادى دولت، با مخالفت سازمان هاى مدافع محیط زیست روبه رو مى گردد که اقتدار سیاسى دولت را با چالش مواجه مى کند.

          4 ـ حوزه فرهنگ: در حوزه فرهنگ، شاهد تقارب و به تعبیر دقیق تر، انتقال فرهنگ ها هستیم. در این انتقال و ترابط، فرهنگ با تمامى اجزا و ارکان خود، همچون دین، آداب، رسوم و باورها انتقال پیدا کرده و گسترش مى یابد. نهادهاى فرهنگى ـ حقوقى بین المللى همچون مؤسسات پاسبان حقوق بشر، نمادى از جهانى شدن در عرصه فرهنگ هستند.

 

جهانى شدن یک برنامه یا یک پدیده طبیعى؟

بحث مهمى که در اینجا مطرح است آنست که آیا با یک پدیده طبیعى با نام جهانى شدن روبروییم یا با یک برنامه طراحى شده و هدفمند؟ برخى معتقدند آنچه آن را جهانى شدن مى نامیم مولود طبیعى و جبرى پاره اى علل و عوامل فنى و تکنولوژیک است، اما در مقابل، برخى دیگر برآنند که این وضعیت، برنامه اى طراحى شده و هدفدار براى تحقق اهداف و امیال غرب است که در این راستا از تعبیراتى همچون «آمریکایى سازى جهان» یا «غربى سازى جهان» استفاده مى شود. به نظر مى رسد هریک از دیدگاه ها بازتاب وجهى از واقعیت اند. از سوى دیگر، «انقلاب ارتباط و اطلاعاتى» و فراگیر شدن وسایل ارتباط جمعى و زوال مرزهاى جغرافیایى و مرگ زمان و مکان، مولود طبیعى رشد خیره کننده دانش فنى و تکنولوژى است، جهانى شدن بدین معنا، امرى طبیعى جلوه مى کند. همچنین باید گفت از آن رو که این وسایل پیشرفته ارتباط جمعى، در دامن کشورهاى غرتى متولد شده و رشد کرده اند، مى توانند عاملى براى انتقال آنچه این کشورها طراحى مى کنند باشند و اهداف غرب را محقق سازند. چنین وضعیتى، اکنون در  مسئله جهانى شدن حاکم بوده و ما در واقع با «جهانى سازى» مواجهیم.

          در اینکه غرب، در مسئله جهانى شدن، چه چیزى را به دیگران تحمیل مى کند دو دیدگاه مطرح است:

          دیدگاه اول: برخى معتقدند در جهانى شدن، آنچه به دیگران منتقل مى شود «مدرنیسم» (Modernism) است. مطابق این دیدگاه، مدرنیسم که ذاتا ماهیتى هژمونیک دارد تسرى مى یابد و به آخرین مرحله تجلى و تکامل خود مى رسد.

          دیدگاه دوم: مطابق این دیدگاه، جهانى شدن در ارتباط اساسى با پست مدرنیسم (Post_Modernism) است. سر برآوردن دیدگاه ها و اندیشه هاى جدید در عرصه هاى گوناگون، تسلط و غلبه و یک پارچگى مدرنیسم را ستانده و جهان را دچار تکثر مى کند. «کیت نش»، از مدافعان دیدگاه دوم است. به نظر مى رسد نظریه دوم، چندان مطابق با واقعیت نباشد، زیرا:

          اولاً، پست مدرنیسم، دست کم طبق پاره اى نگرش ها، نقدى از درون تمدن غرب است. پست مدرنیسم، حکایت نارسایى مدرنیسم و البته در چارچوب اندیشه غربى است و از این رو امتداد مدرنیسم است نه دوران و وضعیتى مستقل از آن.

          ثانیا، حتى اگر در روند جهانى شدن، اندیشه ها و فرهنگ هاى دیگر هم رخ بنمایانند، غلبه همچنان با مدرنیسم است. این امر درباره فرهنگ و تمدن هاى غیراسلامى به دلایل ذیل صادق است:

          1 ـ ضعف در محتواى فرهنگ ها.

          2 ـ ضعف در روز آمد بودن فرهنگ ها.

          3 ـ ضعف در ناحیه وسایل ارتباطى و فنى که منجر به ضعف در فرم (Form) مى شود.

          در باره فرهنگ و تمدن اسلامى، قطعا مورد اول صادق نیست، ولى مورد دوم به معناى ضعف فعالیت مسلمانان در روز آمد کردن فرهنگ اسلامى (= حفظ محتوا + زبان و فرم جدید) و نیز مورد سوم صادق مى باشد.

          اکنون به پاره اى از عناصر اساسى مدرنیسم مى پردازیم تا دریابیم که با جهانى شدن، پاره دیگر جهان چه هدیه اى از غرب دریافت مى کند:

 

 عناصر اساسى مدرنیسم

1 ـ عقل گرایى (Rationalism)

انسان مدرن، با تکیه بر عقل ابزارى، راه جدیدى براى زندگى خود گشود. عقل ابزارى، عقلى است که به درک جهان اطراف و روابط میان پدیده ها پرداخته و نتایج بدست آمده را بصورت قواعدى تنظیم مى کند. چنین عقل، بیشتر کارآیى عملى دارد و به انسان امروز، امکان تغییر جهان به سوى وضع مطلوب و زندگى بهتر و راحت تر، در راستاى لذایذ غریزى را مى دهد. این عقل، با اندیشه دینى و معارف وحیانى ارتباطى نداشته و از آن گریزان است. انسان مدرن، با کنار گذاشتن عقل شهودى، که وجه فارق دوران پیشا مدرن از دوران مدرن بود و مى توانست در زمینه مفاهیم وحیانى و حقایق کلى هستى کاوش کند، راه و عرصه را براى عقل ابزارى گشود.

 

2 ـ اومانیسم (انسان گروى) (Humanism)

در دیدگاه مدرن، انسان، محور و کانون هستى است و اصالت دارد. توانایى هاى ذهنى و ادراکى و علمى او براى اداره زندگى اش کفایت مى کنند. در دیدگاه صنعتى، انسان گر چه شرافت و کرامت دارد، اما این شرافت و کرامت، از طریق بندگى و عبودیت حاصل مى شود، انسان رها و گسیخته از عبودیت، انسان شریفى نیست. در مقابل، انسان جدید بر استقلال خود و کرامت هاى ذاتى خود و حاکمیت خود بر تدبیر آمورش تأکید کرد و امر و فعلى صادر از جایى فراتر از خود را نپذیرفت. در دوران ما قبل مدرن، کانون هستى «خداوند» بود و ارزش هر چیز، وابسته به خواست و تمایل او گشت.

 

3 ـ سکولاریسم (جداانگارى دین و دنیا)

سکولاریسم، فرآیندى است که طى آن، وجدان دینى، فعالیت هاى دینى و نهادهاى دینى، اعتبار و اهمیت اجتماعى خود را از دست مى دهند و این بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعى به حاشیه رانده مى شود و کارکردهاى اساسى در عملکرد جامعه، با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملى که اختصاصا به امر ماوراء طبیعى عنایت دارند عقلانى مى گردند. امروزه، دین در غرب، از او مرتبت نفوذ فراگیرى و حتى تعیین کنند و سرنوشت سازى  که روزگارى از آن برخوردار بود، سقوط کرده و صرفا به یک بخش از نظم اجتماعى تبدیل گردیده است.

 

4 ـ آزادى

انسان مدرن، خود را در ساحت اندیشه، بیان و عمل، آزاد و رها مى بیند. او در اجتماع آزاد است تا هرگونه که مى خواهد زندگى و رفتار کند. آزادى او هیچ قیدى ندارد به جز آزادى و رضایت دیگران. تنها زمانى که آزادى دیگران برهم خورد، آزادى محدود مى شود و گرنه آدمى، اولاً و بالذات هیچ منع و محدودیتى، حتى منع و محدودیت دینى و الهى را نمى پذیرد، چرا که عرصه اجتماعى، عرصه حقوق آدمى است و این حقوق را آدمیان خود وضع مى کنند نه خداوند کس دیگرى. به دیگر سخن، در عرصه حیات جمعى و زندگى اجتماعى، مبناى رفتار آدمیان توافقات خود آنان است نه تکالیف دینى. از این رو، در جوامع غربى، امورى همچون همجنس بازى مشروع و قانونى مى شود.

 

بحران هاى دامنگیر جوامع مدرن

          1 ـ بحران معرفتى: انسان مدرن، از زمان کانت به بعد، میان خود و جهان واقع، فاصله اى پر نشدنى مى بیند. راه شناخت حقیقت اشیا به روى انسان مدرن بسته است و او با عینک ذهن خود، جهان را مى بیند و مى سازد. این جهان، جهان اوست نه جهان واقعى. از اینجا ریشه هاى شک گرایى انسان جدید متولد شد. از دیگر سو، نتیجه مطالعات هرمنوتیکى نشان مى داد که هیچ فهم ناب و کاملى از یک متن فرا چنگ نخواهد آمد. در معرفت شناسى، صدق به «انسجام با دیگر نظریه ها» تعریف شد ونه به «مطابقت با واقع»؛ مبنا گروى حریفى به نام «انسجام گروى» یافته. نظریه هاى علوم تجربى با مشکل عدم قطعیت مواجه شدند و قصه تغذیه آنان از علل و عوامل غیر معرفتى بر زبان افتاد. در این میان، نظریه هاى علوم تجربى، شتاب آلود جاى خود را به دیگرى مى دادند و این انسان مدرن بود که روزافزون دچار بحران معرفت و عدم اطمینان و شک و تردید مى شد.

          2 ـ بحران اخلاقى: در دوران مدرن، مکاتبى همچون نسبى گرایى، سودگروى و لذت گروى در فلسفه اخلاق پدیدار شدند که دست کم در برخى شقوق خود (مثل لذت گرایى  یا سودگروى تعدیل نایافته) به مشکلات اخلاقى جوامع غربى و ناهنجارى هاى اجتماعى منجر شدند و یا در گسترش آنها نقش داشتند. چنانکه ذکر گردید، مطابق با اصل آزادى و نیز اومانیسم، انسان غربى، دست خود را براى ارضاى بى حد و حصر و لجام گسیخته شهوات و امیال نفسانى گشوده دید و این چنین شد که امروزه غرب گرفتار بحران معنویت و اخلاق است. غرب، امروزه با معضلات بزرگى همچون خشونت هاى خیابانى، مصرف بسیار گسترده مشروبات الکلى و مواد مخدر، داروهاى توهم زا، آزار جنسى و هم جنس بازى رو به روست. یکى از علل گسترش مشکلات اخلاقى، توسعه و پیشرفت وسایل ارتباطى و فناورى اطلاعات است. شبکه هاى تلویزیونى و ماهواره اى و سایت هاى اینترنتى، در این زمینه، نقشى اساسى دارند. از آثار چنین وضعیتى در جوامع غربى، فروپاشى جایگاه و منزلت خانواده، افزایش مردان و زنان بى همسر و یا طلاق گرفته و فزونى عشق هاى خارج از ازدواج است.

          3 ـ بحران روانى: اضطراب و استرس، بیمارى قرن و بیمارى دوران مدرن است. اروپایى ها، خود واژه «عصر اضطراب» را براى توصیف قرن بیستم برگزیده اند. شکل خاص اضطراب در قرن حاضر، مولود «بى معنایى» و «پوچى و بى اهمیتى» است؛ بى معایى و پوچى زندگى و بى هویتى انسان. جهان جدید، کانون معنوى و معنا بخش زندگى خود را گم کرده است. انسان جدید، ابتدا، خدا را کنار زد تا با عقل خود، خود را آرام و قرار دهد، اما دیرى نپایید که دانست کنار رفتن خدا از صحنه زندگى، نه تنها آرام و قرار نمى دهد، بلکه اضطراب و تشویش مى آفریند؛ چنانکه «نیچه» مى گوید: «خدا مرده است»؛ یعنى در دورانٍ جدید، حضور خدا در زندگى انسان از بین رفته است. چنین است که در غرب امروز، بشر به پوچى رسیده، از ورزش و سینما همچون دین هاى جدید تقدیر مى کند و خود را به آنها مى آوزد.

 

بخش دوم

کارکردهاى مساجد و نقش آنها در عصر جهانى شدن

مسجد و تکثیر اندیشه دینى

همچنان که گفتیم در عصر جهانى شدن، جهان غرب مى کوشد تا «مدرنیسم» را به نیمه دیگر جهان تحمیل کند و ذهن و ضمیر انسان هاى سویه دیگر زمین را با زینت و زیورهاى فریبنده آن  تسخیر کند. براى مقابله با چنین امرى، مساجد مى توانند کانون هایى براى ارائه اندیشه دینى، در مقابل اندیشه غربى باشند. به دیگر سخن، مساجد مى توانند از ظرفیت هاى خود سود جسته و اندیشه قدسى و الهى که زلال و پاک و شفاف است را به مسلمانان و على الخصوص جوانان مسلمان عرضه کنند و در مقابل مدرنیسم که ره آورد مغرب زمین است و سمت و سویى با وحى و معارف قدسى و اندیشه هاى الهى ندارد بایستد.

 

مسجد و زدودن شبهات فکرى

جهان غرب مى کوشد با بیانى سیل آسا و انبوه شبهات فکرى، اندیشه جوان مسلمان را نسبت به علایق دینى و اعتقادات مذهبى خود سست کند و به تدریج از او فردى لاقید بسازد. چنین فردى، دیگر نخواهد توانست در خدمت انقلاب اسلامى و اهداف عالیه آن بکوشد و سوداى پیشرفت دینى و دنیوى در سر داشته باشد. مساجد علاوه بر راهکار تکثیر اندیشه دینى، مى توانند در این عرصه، کانونى براى دفع شبهات جدید فکرى و القائات دنیاى مدرن باشند و به جوانان، راه حل صحیح مشکلات فکرى را عرضه دارند و آنان را در برابر این هجمه شدید، بیمه نمایند. بدین سان، مساجد در سیماى کانون مقابله با «شبیخون فرهنگى» عرض اندام کرده و جلوه گر مى شوند.

 

مسجد و بهداشت روانى

بهداشت روانى، در جهان جدید مسئله پر اهمیت و دشوارى است. چنان که آوردیم یکى از معضلات و مشکلات دنیاى معاصر، مسئله بحران هاى روحى و روانى است تا بدانجا که عصر جدید را «عصر اضطراب» مى نامند. دنیاى غرب، توأم با تحمیل فرهنگ خود به دیگر جوامع بشرى، بیمارى دوران مدرن یعنى اضطراب را هم مخفیانه و پوشیده بدانان انتقال مى دهد. در اینجا هم مساجد مى توانند نقش فعالى ایفا کنند و در تطهیر ذهنى و روانى و بهداشت روانى فرد کمک شایانى ارائه نمایند. این امر از طریق برنامه هاى عبادى همچون دعا، نماز، راز و نیاز و نیایش و عزادارى که در مساج انجام مى گیرد، محقق خواهد شد. نیکوست تا در اینجا به یک مسئله جالب توجه اشاره کنیم و آن تأثیر سبک معمارى اسلامى مساجد در روح و روان و بهداشت روانى افراد است.

           «ویلیام جیمز» در کتاب «دین و روان» مى گوید:

      «اجازه مى خواهم که در اینجا نظرى به ساختمان هاى معابد انداخته  و ببینم که در بکار بردن زیبایى ها در ساختمان هاى بعضى از معابد همان نیاز  و احتیاجى ملاحظه شده است که در نهاد و سرشت آدمى وجود دارد.  روحیه هایى از مردم هست که به سادگى بسیار علاقمند بوده و به بى آلایشى  زندگى داخلى خود اهمیت بسزایى مى دهند. در مقابل، مردم دیگرى هستند  که به زرق و برق و جلال و جبروت اهمیت مى گذارند... یک روحیه اى  که به جاه و جلال اهمیت فراوان مى دهد از یک معبد ساده و بى آلایش خوشش  نمى آید. او به یک سازمانِ روحانیتى نیازمند است که پر ابهت و جلال بوده  و یک مقام با عظمتى در رأس آن قرار گرفته باشد... اینها در مقابل یک معبد  پر عظمتى که سر به آسمان برافراشته و در آن صداى تکبیر و اللّه  اکبر با لحن  مخصوصى طنین انداز باشد، عظمت و قدوسیت خداوند را بیشتر و بهتر  درک مى کنند».[1]

         سید حسین نصر «جوان مسلمان و دنیاى متجدد» مى نویسد:

      «شاهکارهاى بزرگ هنر اسلامى، همچون مساجد جامع قرطبه در  اسپانیا، قیروان در تونس و ابن طولون در قاهره یا نظایر دیگر آنها در این سوتر  شرق جهان اسلام، مثل بناها و مساجد استانبول و مخصوصا اصفهان  و سمرقند، نه تنها جلوه هایى از روح وحى اسلامى را باز تابانده است،  بلکه اصلاً طنین جان و جوهر همان روح است و به یک معنا، روشن ترین  و عینى ترین پاسخ رابه این سؤال مى دهد که: «اسلام چیست؟». این بناها:  برخى از مهم ترین جنبه هاى پیام اسلام را در هماهنگى و تناسب و صفا  و روشنى و آرامش خود متبلور ساخته است».[2]

مسجد و اندیشه «مهدویت»

 مساجد مى توانند کانونى نقش آفرین و اساسى براى گسترش و تعمیق اندیشه مهدویت و به سخن روشن تر جهانى سازى مهدوى (عج) باشند. در اندیشه شیعى، مهدى موعود (عج)، روزگارى، دعوت جهانى خود را آغاز خواهد کرد و حکومتى جهانى به پا خواهد نمود و اندیشه الهى و وحیانى شیعى را در سراسر گیتى خواهد گستراند. بنابراین، شیعه معتقد به جهانى سازى مهدوى (عج) است. این اندیشه، نقطه مقابل جهانى سازى غربى است که از زلال وحى به دور است و بر مبانى فرهنگ و تمدن غرب استوار است، مى باشد. شیعه مى تواند از اندیشه مهدویت سود جسته و آن را به جهانیان عرضه داشته و دل هاى افسرده و دردمند سراسر عالم را امیدوار سازد و بدانان بفهماند که چنان نیست که اندیشه غالب، اندیشه غرب و جهان کفر باشد. براى نیل به چنین هدفى، باید از مساجد یارى گرفت تا ابتدا خود اندیشه مهدویت در میان شیعیان به تعمیق و رشد و بالندگى برسد و زمینه صدور آن فراهم گردد.

 

مسجد و مسئله بازیابى هویت

یکى از فرق هاى دوران ما قبل مدرن و جهان سنتى با دوران مدرن اینست که در دوران ما قبل مدرن، جهان و اشیاى پیرامون آدمى، ساده و غیرپیچیده بودند. این اشیا نشانه ها و آیت خداوند بود. آدمى با نظر به آنها، به یاد خداوند مى افتاد و یا آنکه به تأمل در خود و هستى خود و شناخت حقایق نفس خود کشانده مى شد، به دیگر زبان، جهان چنان دیده مى شد که گویى محضر و تجلى گاه خداوند است. فرآورده هاى علمى و فنى بشر در آن دوران هم واجد چنین وصفى بودند یعنى انسان با دیدن آنها یا به خدا و یا به نفس خود (به عنوان مقدمه اى براى رجوع به خدا) ارجاع داده مى شد و چنین است که در معمارى سنتى مساجد، مفاهیم دینى خودنمایى مى کند. اما در جهان مدرن، جهان و اشیاى پیرامون آدمیان، پیچیده شدند و جامد سادگى را بدر کردند، بشر بجاى آن که به تفسیر طبیعت بنشیند، به تغییر او پرداخت و دنیایى عجیب و پر زرق و برق با انواع و اقسام محصولات تکنولوژى مدرن پدید آورد. در این دنیا، اشیا دیگر آیت و وجه اللّه  نبودند. آدمى با نظر به اشیاى پیرامون و مکان هاى اطراف خود، به خدا یا نفس خود، ارجاع داده نمى شود. به دیگر سخن، دنیاى مدرن دنیایى است که در آن محصولاتى که پدید مى آیند و مکان هایى که ساخته مى شوند، ناشى از نفسانیت بشرند. چیزى که چنین باشد آیت خداوند نخواهد بود. بنابراین، بشر در دنیاى مدرن، با نظر به اشیاى پیرامون خود، دیگر به خود و خدا باز  نمى گردد و هویت و چیستى حقیقى خود را بازیابى نمى کند بلکه در همان اشیاى ظلمانى و نفسانى فرو مى رود. اما در همین دنیاى مدرن، اشیا و مکان هاى سنتى و دینى که رنگ خدا به خود گرفته اند، مى توانند بشر را به خود یا خدا، ارجاع دهند. مسجد یکى از همین مکان هاست. مسجد مکانى است که بشر امروز هویت خود را در آن باز مى یابد. در مساجد، این مؤلفه بازگشتى (بازگشت به خود و خدا) به خوبى و به زیبایى تمام جلوه گر و آشکار است. معمارى مساجد، نواى دلنواز و قدسى اذان که از مناره ها به گوش مى رسد، نماز جماعتى که در مساجد برپا مى شود، نیایش ها، دعاها و عزادارى هایى که در مساجد انجام مى گیرد همگى عواملى مؤثر در رجوع انسان به خود و خداى خود است.

 

پی نوشت ها:


[1] . ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى: ص 150 و 151 .

[2] . سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ترجمه مرتضى اسعدى، انتشارات طرح نو: ص 148 و 149 .

ثبت دیدگاه